نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, توسط (elone)$ |

سلام من احسان هرکس رمز داره میتونه وارد بشه

عکسمو گذاشتم:

 

 

   آرزو کردم شبی عاشق شوی
   آرزو دارم بفهمی درد را ، تلخی برخوردهای سرد را
   میرسد روزی که بی من سر کنی
   میرسد روزی که مرگ عاشق را باور کنی...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
بفرمایید


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:(e,,n), توسط (elone)$ |

 

 

زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطار از این شعر دل برید

مردی که هیچ وقت برایت “خدا نبود”

................................................

سُر می خورد ز مشت گره کرده بارها

لیز است ماهی دل بی اختیارها

قلبی که مثل قالب صابون فراری است

می لغزد از کف همه بی قرارها

این زود دل سپردن ما دست دیده نیست

این فتنه ایست زیر سر گلعذارها

هریک میان تور کسی گیر کرده ایم

تمبریم در تملک مجموعه دارها

هرقدر حرفه ای بشوی نابلدتری

در عشق خوش به حال دل تازه کارها

 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.